خـــــــــــدایــــا....
خــــــدایـــــــــا تـــا پــــاکـــــم نـــــکــــردی
خــــاکــــــم نــــــکـــــن...
خــــــدایـــــــــا تـــا پــــاکـــــم نـــــکــــردی
خــــاکــــــم نــــــکـــــن...
بــاخــتــی در کــار نــیــســتــ
بــرای تـــو
قــلــبـــمــــ را ریــســکـــ مــی کــنـــم
یــا مــی بــرمــــ….
یــا مــی مــیـــرمـــــ….
وَقتــے یــہ آבَمِ سآבه
بآهآتوלּ وآرِבِ رابطــہ شـٌב
یه آבَم عٌقـבه اے وَ بـَב ذات
تَحویل جآمِعــہ نـَבیـלּ ..
این بار کــه کسی آمد نمـیگویم بـرو !
حتی نمیـگـویم کس دیـگری رامیخواھم …
فقط میگویم :
ببین! مـن شکستہ ام !
خستہ ام !
کمی آرامـم کن …
ھمـین …
یاد اون شـب ها بخـیر …
کــه تا صبح اس ام اس بازی مـیکردیم
و تــو آخرش میـنوشتی :
کاش الان پیشم بـودی …
کفشهایم را نده
پا برهنه میروم تا در تنهایی خود
با نگاه کردن به پاهایم عبرت بگیرم
که من کجا و تو کجا . . .
مدت هاست تنها چیزی که مرا یاد تو می اندازد ؛
طعنه های دیگران است...
شاید اگر این دیگران نبودند تو زودتر از اینها
برایم مرده بودی . . .
بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را
ﺑﻪ ﺣﺮﺍﺝ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ…بی انصاف چانه نزن
ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺎﯾﻢ …به قیمت عمرم
تمام شده...
گاهی وسط یک فکرگاهی وسط یک خیابان
سردت می کنندداغت می کنند
رگ خوابت را بلدند...زمینت می زنند…
اگه میخوای حال کسی رو بفهمی ، ازش نپرس
چون بهت دروغ میگه …
هدفونشو در بیار ببین چی گوش میده...
به یاد همه اونایی که از پیش ما رفتند …
چه اونایی که مرگ اونارو برده …
چه اونایی که باد اونارو برده …
ولی ما هنوز به خدا سفارششون میکنیم...
اين شب ها من گوشه ي "بالشتو" گاز ميگيرم
که صـــداي هق هقم از اتاق بيرون نــره ...
تو گوشه ی "لباشو" گاز بگير...
وقتی میرفت گفتم : کجا ؟
گفت: به درک...
منم گفتم : به درک...
و این چنین بود که ما در اوج تفاهم از هم جدا شدیم...
کاش نجابتم را به بهانه رفتنت نمیکردی که
با دیدن
هر هرزه ای به خودم بگویم اگر اینگونه بودم او
نمیرفت...
تقویم دنیایم این سالها پرشده است از قرمز های بی
دلیل …
اینجا که نباشی ، زندگی ام تا اطلاع ثانوی تعطیل
میشود...
آنقدر از حادثه پرم که وقتی به خانه می رسم
تلویزیون
لم می دهد روی کاناپه تا مرا تماشا کند...
هوا بارانی ست ولی شیشه ؛ چرا بخار نمیگیری ؟
نترس ؛ رفت … دیگر اسمش را رویت نمی نویسم