جـــــــانم بـــــــــاش ...
جـــــــانم بـــــــــاش تا به لبــــــم برســـی
می خوام هـــــمه ببینند با تـــو جان به لـب شدم....
جـــــــانم بـــــــــاش تا به لبــــــم برســـی
می خوام هـــــمه ببینند با تـــو جان به لـب شدم....
اگـــــــه …
” مردونــــ ــــه ” بـــــــه مـــــــن ,
قــــ ــــول بــــــدی …
مثـــــــه یــــــــه ” زن ”
عاشقــــ♥ــــت میمونـــــــم...
تمـام ِ این چـند سـال و اَنــدی عــمرم بـه کــنار …
مـن فـــقط ،
بـه انـــدازه ی همــان صَــدُم هـای ِ ثـانیه ای که ،
در هــوای ِ عطـرِ ِ آغــوشت نفـس کـشیـدم ،
زنـــدگـی کــــردم ....
مثل باران های بی اجازه وقت و بی وقت در هوایم پراکنده است
و
من بی هوا ناگهان خیسم از او ....
بزرگترین خطایش این بود که میپنداشت برای همیشه
صبور خواهم ماند....
آغوشِ تو که باشد ، خواب دیگر بهانه ای برای خستگی نیست...
تپشِ های قلبت میشود لالاییِ کودکانه ام …
کنارم بمان ....
میخواهم صبح چشمانم در نگاه تو بیدار شوند ...
سکوت می کنم و او فکر میکند بازی را برده
ولی هرگز نمی فهمد
با هر کسی رقابت نمی کنم ....
خیلی سخته....
که عشقت رو تو خیابون ببینی بعد اس بدی بگی کجایی ؟
بگه تو رختخوابم ! بعد از کنارش رد بشی بگی
مراقب خودت باش ، توی خواب راه میری...
ﺭﻭﺯﻱ میرسد بی تفاوتی هایت را با جای خالی ام حس کنی
و
در دلت با بغض بگویی : کاش اینجا بود ....
حرفت که می شود با خنده می گویم :
یادش بخیر ، فراموشش کردم …
اما نمی دانند هنوز هم کسی اشتباه تماس می گیرد
سست میشوم که نکند تو باشی ...
من یک سیلی به تو بدهکارم وقتی آن همه تمبر
“دوستت دارم”
روی گونه هایت چسباندم … وقت رفتن باید مهر
“باطل شد”
رویشان می زدم...
در این دنیای امروزی
به هرکسى “وابسته” میشى باید به این هم عادت کنى
که یک دفعه “وا” مى دهند و پرونده عشق “بسته” مى شود …